اخیرا تجربهای داشتم در حوزهی کتابخوانی که ترجیح دادم گرچه تکراری بود، باز بیتفاوت از کنارش رد نشوم و دست کم با شما به اشتراک بگذارم.
دوستی دارم بسیار کتابخوان و شدیداً آشنا به فضای کتاب، از وضعیت چاپ و نشر، تا اسامی فعالان این حوزه از نویسندگان و مترجمان گرفته تا مدیران انتشارات و مسئولان وزارت ارشاد و... تقریبا همه را میشناسد.
اخیرا در دیداری نزدیک - به روال چنین دورهمیهایی- بحث به موضوع کتاب کشیده شد.
گفت که در پی دغدغهای ذهنی کتابی خریده و برای رفع ابهامات آن، کتابی دیگر و کتابی دیگر و ... نهایتا در بازهای چند ماهه، چند صد جلد کتاب خوانده.
چون فهمیدن خواستهی ما برایش سخت نبود، خودش پیش از تقاضای ما، شروع کرد به ارائهی بخشهایی از موضوع و یافتههایش.
دربارهی تاریخ معاصر ایران و نقش دولت انگلستان در وقایع کشورمان
مطالعه کرده بود.
انصافا عمیق خوانده بود و خوب هم به ذهن سپرده بود.
فقط از یک جایی به بعد، به این نتیجه رسیدم که کتابهایی که خوانده، یا همه از نویسندگان و مترجمانی با یک طیف فکری بودهاند یا زاویهی نگاه خودش در تحلیل و تقویت رخدادهای مسیری از تاریخ معاصر که تعریف میکرد نقش داشته.
همان بحث تکراری بد بودن پهلوی پدر و دستنشانده بودنش و بیدینی او و ....
مسیر مطالعه، ابزار مطالعه، زمان کافی، انرژی و هرچه این روزها برای کتابخوانی لازم است را فراهم و مصروف کرده بود، ولی خروجی یکسویه بود و فرد مورد نظر را در تمام ابعاد بد و نالایق و بیخاصیت یافته بود.
بهخودی خود، باطل بودن نتیجهگیریاش محرز بود؛ مگر میشود یک نفر را بررسی کرد و حتی یک نکتهی مثبت دربارهاش پیدا نکرد؟
بار دیگر با خودم به این نتیجه رسیدم که مطالعه و بررسی و واکاوی یک موضوع -چه فرد مقاله - برای اثبات اینکه حرفه ای هستم...
ما را در سایت مقاله - برای اثبات اینکه حرفه ای هستم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : eardadashic بازدید : 45 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1402 ساعت: 15:21